۳۳۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۴۹

شور عشق تو در جهان افتاد
بیدلان را به جان زیان افتاد

تو هنوز از جهان نزاده بدی
کز تو آوازه در جهان افتاد

آتشی زد غم تو در جانم
که شرارش بر آسمان افتاد

تو سلامت گزین که نام دلم
از ملامت به هر زبان افتاد

کار من مصلحت کجا گیرد
خاصه کاین فتنه در میان افتاد

صوتر حال خصم و خاقانی
مثل مار و باغبان افتاد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.