۳۲۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۲۷

دل از آن دلستان به کس نرسد
بر از آن بوستان به کس نرسد

بی‌غمش رنگ عیش کسی نبرد
بی‌دمش بوی جان به کس نرسد

به غلط بوسه‌ای بخواهم ازو
گرچه دانم که آن به کس نرسد

لب به دندان فرو گزد یعنی
رطب از استخوان به کس نرسد

وصلش اندیشه چون کنم کامروز
دولت از ناکسان به کس نرسد

مردمی تنگ بار گشت چنان
کز درش آستان به کس نرسد

عهد و انصاف پی غلط کردند
تا ازیشان نشان به کس نرسد

همه بیگانه‌اند خلق آوخ
کاشنا زان میان به کس نرسد

اهل دردی مجوی خاقانی
کاین مراد از جهان به کس نرسد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.