۳۶۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰۷

حاشا که مرا جز تو در دیده کسی باشد
یا جز غم عشق تو در دل هوسی باشد

کس چون تو نشان ندهد در کل جهان لیکن
چون این دل هر جائی هر جای بسی باشد

بر پای تو سر دارم گر سر خطری دارد
وصل تو به دست آرم گر دسترسی باشد

از خاک سر کویت خالی نشوم یک شب
گر بر سر هر سنگی حالی عسسی باشد

ز آنجا که توئی تا من صد ساله ره است الحق
ز اینجا که منم تا تو منزل نفسی باشد

از زحمت خاقانی مازار که بد نبود
گر خوان وصالت را چون او مگسی باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.