۳۳۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۸

آن زمان کو زلف را سر می‌برد
از صبا پیوند عنبر می‌برد

در غم زنجیر مشکینش فلک
هر زمان زنجیر دیگر می‌برد

در جمال روی او نظارگی
دست را حالی به خنجر می‌برد

پس عجب نی گر رگ ایمان ما
نیش آن مژگان کافر می‌برد

این عجب‌تر، کان لب نوشین به لطف
گردنان را سر به شکر می‌برد

گفت خاقانی نه مرد درد ماست
زین بهانه آبش از سر می‌برد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.