۳۵۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۸۶

با او دلم به مهر و محبت نشانه بود
سیمرغ وصل را دل و جان آشیانه بود

بودم معلم ملکوت اندر آسمان
از طاعتم هزار هزاران خزانه بود

بر درگهم ز خیل ملایک بسی سپاه
عرش مجید ذات مرا آشیانه بود

هفت صد هزار سال به طاعت گذاشتم
امید من ز خلق برین جاودانه بود

در راه من نهاد ملک دام حکم خویش
آدم میان حلقهٔ آن دام، دانه بود

آدم ز خاک بود و من از نور پاک او
گفتم منم یگانه و او خود یگانه بود

گویند عالمان که نکردی تو سجده‌ای
نزدیک اهل معرفت این خود فسانه بود

می‌خواست او نشانهٔ لعنت کند مرا
کرد آنچه خواست آدم خاکی بهانه بود

بر عرش بد نوشته که ملعون شود کسی
برد آن گمان به هرکس و برخود گمان نبود

خاقانیا تو تکیه به طاعات خود مکن
کاین پند بهر دانش اهل زمانه بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.