۳۵۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۳

چه گویی ز لب دوست شکر وام توان خواست
چنان سخت کمان کوست ازو کام توان خاست

به وصل لب آن ماه به زر یافت توان راه
کز آن لب به یکی ماه یکی جام توان خواست

چو او تند کند خوی، مبر نام لب اوی
که حاجت ز چنان روی به هنگام توان خواست

به وصلش رسم این بار گر ایام شود یار
که یاری به چنین کار ز ایام توان خواست

دلی کافت جان جست دلارام چنان جست
نه زو صبر توان جست نه آرام توان خواست

مه خاقانی و مه‌کام که دارد طمع خام
کز آن فتنهٔ ایام چه انعام توان خواست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.