۳۱۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۴

شمع شب‌ها به جز خیال تو نیست
باغ جان‌ها به جز جمال تو نیست

رو که خورشید عشق را همه روز
طالعی به ز اتصال تو نیست

شو که سلطان فتنه را همه سال
سپهی به ز زلف و خال تو نیست

رخش شوخی مران که عالم را
طاقت ضربت دوال تو نیست

سغبهٔ وعدهٔ محال توام
کیست کو سغبهٔ محال تو نیست

همه روز ار ز روی تو دورست
همه شب خالی از خیال تو نیست

ز آرزوها که داشت خاقانی
هیچ و همی به جز وصال تو نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.