۴۱۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۱

پای گریز نیست که گردون کمان‌کش است
جای فزاع نیست که گیتی مشوش است

ماویز در فلک که نه بس چرب مشرب است
برخیز از جهان که نه بس خوب مفرش است

چون مار ارقم است جهان گاه آزمون
کاندر درون کشنده و بیرون منقش است

با خویشتن بساز و ز کس مردمی مجوی
کان کو فرشته بود کنون اهرمن‌وش است

با هر که انس گیری از او سوخته شوی
بنگر که انس چیست مصحف ز آتش است

عالم نگشت و ما و تو گردنده‌ایک از آنک
گردون هنوز هفت و جهت همچنان شش است

در بند دور چرخ هم ارکان، هم انجم است
در زیر ران دهر هم ادهم، هم ابرش است

خاقانیا منال که این ناله‌های تو
برساز روزگار نه بس زخمهٔ خوش است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.