۳۵۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۸

رویم ز گریه بین چو گلین کاه زیر آب
از شرم روی توست رخ ماه زیر آب

ماهی تنی و می‌کنی از اشک من گریز
نه ماهیان کنند وطن گاه زیر آب

نی نی توراست عذر که مشک و میی بهم
نی مشک و می شود آنگاه زیر آب

تخم وفاست دانهٔ دل چون به دست توست
خواهی به زیر خاک بنه خواه زیر آب

در اشک گرم غرقم و آنگاه سوخته
کس دید غرق سوخته به نگاه زیر آب

دریا کشم ز چاه غمت گر برآرم آه
سوزد نهنگ را طپش آه زیر اب

همسایگان ز تف دلم برکنند شمع
چون شد چراغ روز شبانگاه زیر آب

گریم چنان که از دم دریای چشم من
هر گوش ماهیی شود آگاه زیر اب

آبم برفت و گر شنود سنگ آه من
از سنگ بشنوند علی‌الله زیر آب

ای در آبدار جوانی ز پیچ و خم
در آب شد ز شرم تو صد راه زیر آب

حال من و تو از من و تو دور نیست زانک
تو آب زیر کاهی و من کاه زیر آب

خاقانیا به چاه فرو گوی راز دل
کز دوست رازدارتر آن چاه زیر آب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.