۷۱۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳

چو از زلف شب بازشد تابها
فرو مرد قندیل محرابها

سپیده‌دم، از بیم سرمای سخت
بپوشید بر کوه سنجابها

به میخوارگان ساقی آواز داد
فکنده به زلف اندرون تابها

به بانگ نخستین از آن خواب خوش
بجستیم چون گو ز طبطابها

عصیر جوانه هنوز از قدح
همی‌زد بتعجیل پرتابها

از آواز ما خفته همسایگان
بی‌آرام گشتند در خوابها

برافتاد بر طرف دیوار و بام
ز بگمازها نور مهتابها

منجم به بام آمد از نور می
گرفت ارتفاع سطرلابها

ابر زیر و بم شعر اعشی قیس
همی‌زد زننده به مضرابها

و کاس شربت علی لذة
و اخری تداویت منها بها

لکی یعلم الناس انی امرو
اخذت المعیشة من بابها
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.