۳۴۲ بار خوانده شده

قصیدهٔ شمارهٔ ۸۷

از بهر چه این خر رمه بی‌بند و فسارند؟
یک ذره نسنجند اگر بیست هزارند

گفتن نتوانند، چو گوئی ننیوشند
کز خمر جهالت همه سر پر ز خمارند

ارز سخن خوب خردمندان دانند
کز خاطر خود ریگ بیابان بشمارند

مشک است سخن نافهٔ او خاطر دانا
معنی بود آن مشک که از نافه برآرند

مر جاهل را نبود اندازهٔ عالم
صد مرغ یله قیمت یک باز ندارند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:قصیدهٔ شمارهٔ ۸۶
گوهر بعدی:قصیدهٔ شمارهٔ ۸۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.