۴۱۷ بار خوانده شده

حکایت

یکی فرهاد را در بیستون دید
ز وضع بیستونش باز پرسید

ز شیرین گفت در هر سو نشانی‌ست
به هر سنگی ز شیرین داستانی است

فلان روز این طرف فرمود آهنگ
فرود آمد ز گلگون در فلان سنگ

فلان جا ایستاد و سوی من دید
فلان نقش فلان سنگم پسندید

فلان جا ماند گلگون از تک و پو
به گردن بردم او را تا فلان سوی

غرض کز گفتگو بودش همین کام
که شیرین را به تقریبی برد نام
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایت
گوهر بعدی:گفتار در ستایش عشق
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.