۳۲۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۲ - هجو خواجه

ای خواجه هجو ریشه فرو می‌برد، بترس
شاخی‌ست این که می‌ندهد میوهٔ بهی

حاکم تو باش و جانب خود گیر و حکم کن
کردم در این معامله من با تو کوتهی

شاعر اگر تو باشی و از من طمع کنی
این وعده‌ها دهم که تو دادی و می‌دهی

هم خود بگو که از پی تحریر هجو من
یک لحظه کاغذ و قلم از دست می‌نهی ؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۱ - بنای بخت بنیاد
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۳ - تاریخ علم
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.