۳۲۱ بار خوانده شده

غزل ۳۹۲

چو پیش نقش شیرین کوهکن عرض بلا کردی
اگر سنگین نبودی گوش او فریادها کردی

کند بیگانگی هر چند گویم شرح غم با او
چه غم بودی اگر خود را به این حرف آشنا کردی

به اغیار آنقدرها می‌توانست از وفا دیدن
چه می‌شد گر زیادی یک نظر هم سوی ما کردی

به تنگیم از جدایی کاشکی می‌شد یکی پیدا
که ما را رهنمایی سوی اقلیم فنا کردی

اجل گر رحم بر وحشی نکردی شام مهجوری
تو می‌دانی که غم با روزگار او چها کردی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۳۹۱
گوهر بعدی:غزل ۳۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.