۳۵۳ بار خوانده شده

غزل ۳۵۴

دل از عشق کهن بگرفت از نو دلستانی کو
قفس بر هم شکست این مرغ، خرم بوستانی کو

نگاه گرم آتش در حریف انداز می‌خواهم
بر این دل کز محبت سرد شد آتش فشانی کو

می‌دوشینه از سر رفت و یک عالم خمار آمد
حریف تازه و بزم نو و رطل گرانی کو

کمند پاره در گردن گریزانست نخجیری
بخواهد جست ازین آماجگه چابک عنانی کو

مذاق تلخ دارم وحشی از زهری که می‌دانی
حدیث تلخ تا کی بشنوم شیرین زبانی کو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۳۵۳
گوهر بعدی:غزل ۳۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.