۳۳۸ بار خوانده شده

غزل ۳۴۲

به دست آور بتی جان بخش و عیش جاودانی کن
حیات خضر خواهی فکر آب زندگانی کن

ز اهل نشأه حرفی یاد دارم جان من بشنو
نشین با شیشه همزانو و می را یار جانی کن

دل مینای می‌باید که باشد صاف با رندان
دگر هرکس که باشد گو چو ساغر سرگرانی کن

به آواز دف و نی خاکبوس دیر می‌گوید
بیا خاک در میخانه باش و کامرانی کن

ز رنگ آمیزی دوران مشو غافل ز من بشنو
می رنگین به جام انداز و عارض ارغوانی کن

نصیحت گوش کن وحشی که از غم پیر گردیدی
صراحی گیر و ساغر خواه و خطی از جوانی کن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۳۴۱
گوهر بعدی:غزل ۳۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.