۳۴۸ بار خوانده شده

غزل ۳۴۱

زینسان که تند می‌گذرد خوشخرام من
کی ملتفت شود به جواب سلام من

گفتم بگو از آن لب شیرین حکایتی
صد تلخ گفت دلبر شیرین کلام من

آن شمع گر ز سوز دل من خبر نداشت
بهر چه برفروخت چو بشنید نام من

کامی نیافتم ز لب او به بوسه ای
هر گز نبود آن لب شیرین به کام من

وحشی غزال من که به من آرمیده بود
وحشی چنان نشد که شود باز رام من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۳۴۰
گوهر بعدی:غزل ۳۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.