۳۴۱ بار خوانده شده

غزل ۳۳۴

چه کم می‌گردد از حشمت بلاگردان نازم کن
نگاهی چند ناز آلوده در کار نیازم کن

درخت میوه‌ای داری صلای میوه‌ای میزن
ولی اندیشه از گستاخی دست درازم کن

به دیوانش مرا کاری فتاد ای لطف پنهانی
یکی زان شیوه‌های پیش خدمت کار سازم کن

برون آور ز جیبت آن عنایتها که می‌دانی
کلیدی وز در زندا ن غم این قفل بازم کن

به هیچم می‌توان کردن تسلی گر دلت خواهد
نمی‌گویم که خاص از شیوه‌های دلنوازم کن

حجابست اینکه خالی می‌کند پهلوی ما از تو
به یک جانب فکن این شرم، و رفع احترازم کن

ز من برخاست تکلیف از جنون عشق بت وحشی
ببر دیوانگی از طبع و تکلیف نمازم کن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۳۳۳
گوهر بعدی:غزل ۳۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.