۳۱۵ بار خوانده شده

غزل ۳۲۳

به استغنات میرم سرو استغنا بلند من
که خوش راضیست از تو جان استغنا پسند من

سرت گردم به رقص آور دلم را گرم سویم بین
که نیک است از برای چشم بد دود سپند من

من این تار نگه را حلقه حلقه می‌کنم اما
شکاری را که من دیدم زیاد است از کمند من

حلاوت بخشیی گاهی به شکر خنده میفرما
به زهر چشم خود مگذار کار زهر خند من

شکاری نیستم کارایش فتراک را شایم
به صید من چه سعی است اینکه دارد صید بند من

مرا بایست کشتن تا نه من رسوا شوم نی او
نصیحت نشنو من گوش اگر می‌کرد پند من

ز وحشی بر در او بدترم بلک از سگ کویم
ازین بدتر شوم اینست اگر بخت نژند من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۳۲۲
گوهر بعدی:غزل ۳۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.