۴۶۸ بار خوانده شده

غزل ۲۹۵

همخواب رقیبانی و من تاب ندارم
بی‌تابم و از غصهٔ این خواب ندارم

زین در نتوان رفت و در آن کو نتوان بود
درمانده‌ام و چارهٔ این باب ندارم

آزرده ز بخت بد خویشم نه ز احباب
دارم گله ازخویش و ز احباب ندارم

ساقی می صافی به حریفان دگر ده
من دُرد کشم ذوق می ناب ندارم

وحشی صفتم اینهمه اسباب الم هست
غیر از چه زند طعنه که اسباب ندارم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۲۹۴
گوهر بعدی:غزل ۲۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.