۳۶۸ بار خوانده شده

غزل ۲۸۰

می‌توانم که لب از آب خضر تر نکنم
می‌رم از تشنگی و چشم به کوثر نکنم

شوق یوسف اگرم ثانی یعقوب کند
دارم آن تاب کز او دیده منور نکنم

آن قوی حوصله بازم که اگر حسرت صید
چنگ در جان زندم میل کبوتر نکنم

دارم آن صبر که با چاشنی ذوق مگس
بر لب تنگ شکر دست به شکر نکنم

در جنت بگشا بر رخم ای خازن خلد
که دماغ از گل باغ تو معطر نکنم

حلهٔ نور اگرم حور به اکراه دهد
پیشش اندازم و نستانم و در بر نکنم

وحشی آزردگیی داری و از من داری
من چه کردم که غلط بود که دیگر نکنم؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۲۷۹
گوهر بعدی:غزل ۲۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.