۷۵۲ بار خوانده شده

غزل ۲۶۱

مده از خنده فریب و مزن از غمزه خدنگ
رو که ما را به تو من بعد نه صلح است و نه جنگ

غمزه گو ناوک خود بیهده زن پس مفکن
که دل و جان دگر ساختم از آهن و سنگ

عذرم این بس اگر از کوی تو رفتم که نماند
نام نیکی که توانم بدلش ساخت به ننگ

بلبل آن به که فریب گل رعنا نخورد
که دو روزیست وفاداری یاران دو رنگ

آه حسرت نه به آیینه وحشی آن کرد
که توان بردنش از صیقل ابروی تو زنگ
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۲۶۰
گوهر بعدی:غزل ۲۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.