۳۳۴ بار خوانده شده

غزل ۲۳۷

ای دل به بند دوری او جاودانه باش
ای صبر پاسبان در بند خانه باش

ای سر به خاک تنگ فرو رو ، ترا که گفت
در بند کسر حرمت این آستانه باش

هرگز میان عاشق و معشوق بعد نیست
صد ساله راه فاصله گو در میانه باش

صد دوزخم زبانه کشد عشق خود یکیست
گو یک زبان بر سر آمد صد زبانه باش

وحشی نگفتمت که کمانش نمی‌کشی
حالا بیا خدنگ بلا را نشانه باش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۲۳۶
گوهر بعدی:غزل ۲۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.