۹۲۰ بار خوانده شده

غزل ۲۱۸

چرا ستمگر من با کسی جفا نکند
جفای او همه کس می‌کشد چرا نکند

فغان ز سنگدل من که خون صد مظلوم
به ظلم ریزد و اندیشه از خدا نکند

چه غصه‌ها که نخوردم ز آشنایی تو
خدا ترا به کسی یارب آشنا نکند

کدام سنگدل از درد من خبر دارد
که با وجود دل سخت گریه‌ها نکند

کشیده جام و سر بی‌گنه کشی دارد
عجب که بر نکشد تیغ و قصد ما نکند

به جای خویش نیامد مرا چو وحشی دل
اگر ز تیر تو پیکان به سینه جا نکند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۲۱۷
گوهر بعدی:غزل ۲۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.