۳۸۶ بار خوانده شده

غزل ۱۷۰

ملک دل را سپه ناز به یغما آمد
دیده را مژده که هنگام تماشا آمد

تا چه کردیم که چون سبزه ز کویی ندمیم
گل به گلزار شد و لاله به صحرا آمد

پرتو طلعت یوسف مگرش خواهد عذر
آنچه بر دیدهٔ یعقوب و زلیخا آمد

غمزه‌اش کرد طمع در دل و چونش ندهم
خاصه اکنون که تبسم به تقاضا آمد

مژدهٔ عمر ابد می‌رسد اکنون ز لبش
صبرکن یک نفس ای دل که مسیحا آمد

منع دل زین ره پر تفرقه کردم نشنید
رفت با یک حشر طاقت و تنها آمد

باش آماده فتراک ملامت وحشی
که تو در خوابی و صیاد ز سد جا آمد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۱۶۹
گوهر بعدی:غزل ۱۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.