۳۱۸ بار خوانده شده

غزل ۱۴۳

بود آن وقتی که دشنام تو خاطر خواه بود
بنده بودیم و زبان ماجرا کوتاه بود

حق یاریهای سابق گر نبستی راه نطق
درجواب این که گفتی نکته‌ای در راه بود

پیش ازینم جان فزودی لذت دشنام او
اله اله از چه امروز اینچنین جانکاه بود

گو مده فرمان که دیگر نیست دل فرمان پذیر
حکم او می‌رفت چندانی که اینجا شاه بود

سالها هم بگذرد وحشی که سویش نگذرم
تا نپنداری که خشم ما همین یک ماه بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۱۴۲
گوهر بعدی:غزل ۱۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.