۳۳۹ بار خوانده شده

غزل ۱۲۸

تاب رخ او مهر جهانتاب ندارد
جز زلف کسی پیش رخش تاب ندارد

خواب آورد افسانه و افسانهٔ عاشق
هر کس که کند گوش دگر خواب ندارد

پهلوی من و تکیهٔ خاکستر گلخن
دیوانه سر بستر سنجاب ندارد

سیل مژه ترسم که تن از پای در آرد
کاین سست بنا طاقت سیلاب ندارد

گر سجده کند پیش تو چندان عجبی نیست
وحشی که جز ابروی تو محراب ندارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۱۲۷
گوهر بعدی:غزل ۱۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.