۳۴۰ بار خوانده شده

غزل ۸۴

وقت برقع ز رخ کشیدن نیست
رخ بپوشان که تاب دیدن نیست

بر من خسته بین و تند مران
که مرا قوت دویدن نیست

با که گویم غمت که در مجلس
زهرهٔ گفتن وشنیدن نیست

من خود از حیرت تو خاموشم
حاجت منع و لب گزیدن نیست

میرمد وحشی آن غزال از من
هرگزش میل آرمیدن نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل ۸۳
گوهر بعدی:غزل ۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.