۳۵۳ بار خوانده شده

قصیدهٔ شمارهٔ ۹۷ - در ستایش یکی از بزرگان

ای به آرام تو زمین را سنگ
وی به اقبال تو زمان را ننگ

ای به نزد کفایت تو کفایت
باد پیمای و کژ چو نای و چو چنگ

ای دو عالم گرفته اندر دست
به کمال و صیانت و فرهنگ

با مجال سخات هفت اقلیم
تنگ میدان بسان هفتو رنگ

پر و بال ا زتو یافته رادی
فروهنگ ا زتو یافته فرهنگ

از بزرگیست در دماغ تو کبر
وز کریمیست در نهاد تو هنگ

نه به کبرست حلم تو چو جبال
نه به طبعست کبر تو چو پلنگ

ای گهر زای بی‌نشیب زوال
وی درر پاش بی‌نهیب نهنگ

درد دو عالم همی نگنجی از آنک
تو بزرگی و هر دو عالم تنگ

به تن و طبع تازه‌ای نه به روح
به دل و نام زنده‌ای نه به رنگ

نام تو در ازل نشانه نهاد
خوشدلی در مزاج مردم زنگ

دور از آن مجلس از حرارت دل
آن چنانم که نار با نارنگ

گه خروشان چو در نبرد تو نای
گاه نالان چو در نبرد تو چنگ

گاه در خوی چو اسبت اندر تک
گاه در خون چو تیغت اندر جنگ

کرده شیران حضرت تو مرا
سر زده همچو گاو آب آهنگ

گر نیایم به مجلس تو همی
از سر عجزدان نه از سر ننگ

خود به تو چون رسد رهی که تویی
از سنا و بلندی و اورنگ

روی تو آفتاب و چشمم درد
صدر تو آسمان و پایم لنگ

خود شگفتست از آنکه بشکیبد
از چنان طلعت و چنان فرهنگ

کز پی ضعف دیدگان خفاش
نکند با جمال صبح درنگ

مرغ عیسی کدام سگ باشد
که کند سوی جبرئیل آهنگ

کز چنان قلزم آنک روی بتافت
چشم بر پشت یافت چون خرچنگ

لعل در دست تست خوش می‌باش
سنگ اگر نیست خاک بر سنگ

چکنی ریش و سبلت مانی
چون بدیدی عجایب ارتنگ
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:قصیدهٔ شمارهٔ ۹۶ - در مدح بهرامشاه
گوهر بعدی:قصیدهٔ شمارهٔ ۹۸ - در مدح سرهنگ امیر محمد هروی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.