۳۳۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۸۳

سینه مکن گرچه سمن سینه‌ای
زان که نه مهری که همه کینه‌ای

خوی تو برنده چون ناخن برست
گر چه پذیرنده چو آیینه‌ای

حسن تو دامست ولیکن ترا
دام چه سودست که بی چینه‌ای

من سوی تو شنبه و تو نزد من
چون سوی کودک شب آدینه‌ای

دی چو گلی بودی و امروز باز
خار دلی و خسک سینه‌ای

پخته نگردی تو به دوزخ همی
هیچ ندانی که چو خامینه‌ای

رو که در این راه تو تر دامنی
گویی در آب روان چینه‌ای

گفتمت امسال شدی به ز پار
رو که همان احمد پارینه‌ای

رو به گله باز شو ایرا هنوز
در خور پیوند سنایی نه‌ای
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۸۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.