۳۳۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۵۳

ای دریغا گر رسیدی دی به من پیغام تو
دوش زاری کردمی در آرزوی نام تو

از عتاب خود کنون پرم به بر گر بهر تو
پر بریده به بود تا مانم اندر دام تو

می نبود آن رخ نصیب چشم اکنون آمدم
تا صدف گردد مگر گوش من از پیغام تو

نیست اندر تو چو یوم‌الحشر لهو و ظلم و لغو
همچو یوم‌الحشر بی‌انجام باد ایام تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۵۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.