۳۴۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۴۵

گر نشد عاشق دو زلف یار بر رخسار او
چون ز ما پنهان کند هر ساعتی دیدار او

یک زمان در هجر و وصل او شود خرم دلم
این چه آفت رفت یارب بر من از دیدار او

غمزهٔ غماز او چون می‌رباید جان و دل
گر نشد جادو به رخ آن طرهٔ طرار او

گر نیابم وصل رویش باشد از وی اینقدر
عمر یارب می‌گذارم در غم تیمار او
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۴۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.