۳۵۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۴۱

جاوید زی ای تو جان شیرین
هرگز دل تو مباد غمگین

از راه وفا گسسته ای دل
بر اسب جفا نهاده ای زین

عاشق‌ترم ای پسر ز خسرو
نیکوتری ای پسر ز شیرین

عاشق خوانند مرا و بی دل
زیبا خوانند ترا و شیرین

آنم من و صد هزار چندان
آنی تو و صد هزار چندین

عشاق چو روی تو ببینند
و آن خال سیاه و زلف مشکین

بر روی توام زنند احسنت
در عشق توام کنند تحسین

هرگاه که بایدت تماشا
شو چهرهٔ خویشتن همی بین

حقا که خوشست نوش کردن
بر چهرهٔ تو شراب نوشین
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۴۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.