۳۳۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۰۵

همه جانست سر تا پای جانان
از آن جز جان نشاید جای جانان

به آب روی و خون دل توان ریخت
برای چون تو جان سودای جانان

خرد داند که وصف او نداند
ازیرا نیست هم بالای جانان

چه جای دعوی سروست در باغ
چه خواهد وصف سرتاپای جانان

نیاید کس به آب چشمهٔ خضر
جز اندر نوش عیسی‌زای جانان

ندیدی دین کفرآمیز بنگر
شکن در زلف جانفرسای جانان

همی کشف خردمندان کشف وار
سراندر خود کشد یارای جانان

سنایی نیست با جان زنده لیکن
ز جانانست او گویای جانان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۰۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.