۳۱۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۵۶

آمد بر من جهان و جانم
انس دل و راحت روانم

بر خاستمش به بر گرفتم
بفزود هزار جان به جانم

از قد بلند و زلف پشتش
گفتم که مگر به آسمانم

چون سر بنهاد در کنارم
رفت از بر من جهان و جانم

فریاد مرا ز بانگ موذن
من بندهٔ بانگ پاسبانم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.