۴۸۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۵۵

ای دیدن تو حیات جانم
نادیدنت آفت روانم

دل سوخته‌ای به آتش عشق
بفروز به نور وصل جانم

بی‌عشق وصال تو نباشد
جز نام ز عیش بر زبانم

اکنون که دلم ربودی از من
بی روی تو بود چون توانم

دردیست مرا درین دل از عشق
درمانش جز از تو می ندانم

بر بوی تو ز آرزوی رویت
همواره به کوی تو دوانم

تا گوش همی شنید نامت
جز نام تو نیست بر زبانم

تا لاله شدت حجاب لولو
لولوست همیشه بر رخانم

گلنای بهی شدم ز تیمار
وین اشک به رنگ ناردانم

شد خال رخ تو ای نگارین
شور دل و نور دیدگانم

ای عشق تو بر دلم خداوند
من بندهٔ عشق جاودانم

وصف تو شدست ماهرویا
از وهم برون و از گمانم

پیش آی بتا و باده پیش آر
بنشان بر خویش یک زمانم

از دست تو گر چشم شرابی
تا حشر چو خضر زنده مانم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.