۳۴۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۲۴

صنما تا بزیم بندهٔ دیدار توام
به تن و جان و دل و دیده خریدار توام

تو مه و سال کمر بسته به آزار منی
من شب و روز جگرخسته ز آزار توام

گر چه از جور تو سیر آمده‌ام تا بزیم
بکشم جور تو زیرا که گرفتار توام

زان نکردی تو همی ساخت بر من که ترا
آگهی نیست که من سوختهٔ زار توام

گر چه آرایش خوبان جهانی به جمال
به سر تو که من آرایش بازار توام

نه عجب گر بکشم تلخی گفتار ترا
زان که من شیفتهٔ خوبی دیدار توام

دزد شبرو منم ای دلبر اندر غم تو
چون سنایی ز پی وصل تو عیار توام

گر چه عشاق دل آسودهٔ گفتار منند
من همه ساله دل آزردهٔ گفتار توام
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.