۳۵۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۱۷

ای بلبل وصل تو طربناک
وی غمزت زهر و خنده تریاک

ای جان دو صدهزار عاشق
آویخته از دوال فتراک

افلاک توانگر از ستاره
در جنب ستانهٔ تو مفلاک

در بند تو سر زنان گردون
با طوق تو گردنان سرناک

از بهر شمارش ستاره
پیشانی ماه تختهٔ خاک

از زلف تو صد هزار منزل
تا روی تو و همه خطرناک

ای نقش نگین تو «لعمرک»
وی خلعت خلقت تو «لولاک»

بر بوی خط تو روح پاکان
از عقل بشسته تخته‌ها پاک

با نقش تو گفته نقش بندت
«لولاک لما خلقت الا فلاک»

از رشک تو آفتاب چون صبح
هر روز قبای نو کند چاک

با تابش تو به ماه نیسان
گشته می صرف غوره بر تاک

از گرد رکاب تو سنایی
مانندهٔ مرکب تو چالاک

با کیش نه از کس و گزافست
آن تو و آنگه از کسش باک؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.