۳۵۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۷۵

زلف چون زنجیر و چون قیر ای پسر
یک زمان از دوش برگیر ای پسر

زان که تا در بند و زنجیر توایم
از در بندیم و زنجیر ای پسر

عرصه تا کی کرد خواهی عارضین
چون گل بی خار بر خیز ای پسر

هر زمان آیی به تیر انداختن
هم کمان در دست و هم تیر ای پسر

زان که چشم بد بدان عارض رسد
زود در ده بانگ تکبیر ای پسر

آن لب و دندان و آن شیرین زبان
انگبین‌ست و می و شیر ای پسر

جست نتواند دل از عشق تو هیچ
جست که تواند ز تقدیر ای پسر

پای بفشارد سنایی در غمت
تا به دست آیی به تدبیر ای پسر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.