۳۱۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۵۶

ای من غلام عشق که روزی هزار بار
ر من نهد ز عشق بتی صد هزار بار

این عشق جوهریست بدانجا که روی داد
بر عقل زیرکان بزند راه اختیار

جز عشق و اختیار به میدان نام و ننگ
نامرد را ز مرد که کردست آشکار

جز درد عشق غمزهٔ معشوق را که کرد
بر جان عاشقان بتر از زخم ذوالفقار

این درد عشق راست که در پای نیکوان
هر ساعت ار بخواهد جانها کند نثار

در عشق نیست زحمت تمییز بهر آنک
در باغ عشق دوست به نرخ گلست خار
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.