۴۸۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰۶

سوال کرد دل من که دوست با تو چه کرد
چرات بینم با اشک سرخ و با رخ زرد

دراز قصه نگویم حدیث جمله کنم
هر آنچه گفت نکرد و هر آنچه کشت نخورد

جفا نمود و نبخشود و دل ربود و نداد
وفا بگفت و نکرد و جفا نگفت و بکرد

چو پیشم آمد کردم سلام روی بتافت
چو آستینش گرفتم گفت بردا برد

نه چاره‌ای که دل از دوستیش برگیرم
نه حیله‌ای که توانمش باز راه آورد

بر انتظار میان دو حال ماندستم
کشید باید رنج و چشید باید درد

ایا سنایی لولو ز دیدگانت مبار
که در عقیلهٔ هجران صبور باید مرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.