۳۳۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰۲

تا لب تو آنچه بهتر آن برد
کس ندانم کز لب تو جان برد

دل خرد لعل تو و ارزان خرد
جان برد جزع تو و آسان برد

کیست آن کو پیش تو سجده نبرد
بنده باری از بن دندان برد

زلف تو چوگان به دست آمد پدید
صبر کن تا گوی در میدان برد

مردن مردان کنون آمد پدید
باش تا شبرنگ در جولان برد

من کیم کز تو توانم برد ناز
ناز تو گر تو تویی سلطان برد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.