۳۲۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۹۳

ایام چو من عاشق جانباز نیابد
دلداده چنو دلبر طناز نیابد

از روی نیاز او همه را روی نماید
یک دلشده او را ز ره ناز نیابد

بگداخت مرا طرهٔ طرارش از آن سان
پیشم به دو صد غمزهٔ غماز نیابد

چونان شده‌ام من ز نحیفی و نزاری
کز من به جز از گوش من آواز نیابد

رفت‌ست بر دوست نیاید بر من دل
داند که چنو یک بت دمساز نیابد

گشتست دل آگاه که من هیچ نماندم
زان باز نیاید که مرا باز نیابد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.