۳۶۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۳

گل به باغ آمده تقصیر چراست
ساقیا جام می لعل کجاست

به چنین وقت و چنین فصل عزیز
کاهلی کردن و سستی نه رواست

ای سنایی تو مکن توبه ز می
که تو را توبه درین فصل خطاست

عاشقی خواهی و پس توبه کنی
توبه و عشق بهم ناید راست

روزکی چند بود نوبت گل
روزه و توبه همه روز بجاست

جز از آن نیست که گویند مرا
یار بود آنکه نه از مجمع ماست

شد به بد مردی و میخانه گزید
نیک مردی را با زهد نخواست

من به بد مردی خرسند شدم
هر قضایی که بود خود ز قضاست

ای بدا مرد که امروز منم
ای خوشا عیش که امروز مراست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.