۳۲۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۷۰

تا سوی خرابات شد آن شاه خرابات
همواره منم معتکف راه خرابات

کردند همه خلق همی خطبهٔ شاهی
چون خیل خرابات بر آن شاه خرابات

من خود چه خطر دارم تا بنده نباشم
چون شاه خرابات بود ماه خرابات

گر صومعهٔ شیخ خبر یابد ازین حرف
حقا که شود بندهٔ خرگاه خرابات

بشنو که سنایی سخن صدق به تحقیق
آن کس که چنو نیست هواخواه خرابات

او نیست به جز صورت بی هیئت بی روح
افکنده به میدان شهنشاه خرابات

آن روز مبادم من و آن روز مبادا
بینند ز من خالی درگاه خرابات

شیر نر اگر سوی خرابات خرامد
روباه کند او را روباه خرابات

آن کو «لمن الملک» زند هم حسد آید
او را ز خرابات و علی‌الاه خرابات
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.