۳۰۳ بار خوانده شده

گفتار معشوق طوسی (محمد) با مریدش

یک شبی معشوق طوس، آن بحر راز
با مریدی گفت دایم در گداز

تا چو اندر عشق بگدازی تمام
پس شوی از ضعف چون مویی مدام

چون شود شخص تو چون مویی نزار
جایگاهی سازدت در زلف یار

هرک چون مویی شود در کوی او
بی شک او مویی شود در موی او

گر تو هستی راه بین و دیده ور
موی در موی این چنین بین درنگر

گر سر مویی نماند از خودیت
هفت دوزخ سر برآید از بدیت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بیان وادی فقر
گوهر بعدی:گفتار عاشقی که از بیم قیامت می‌گریست
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.