۲۰۱۱ بار خوانده شده

حکایت مردی که گشایش میخواست و جواب رابعه به او

بی‌خودی می‌گفت در پیش خدای
کای خدا آخر دری بر من گشای

رابعه آنجا مگر بنشسته بود
گفت ای غافل کی این در بسته بود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایت محمود و مردی خاک‌بیز
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.