۵۶۸ بار خوانده شده

قحطی مصر و مردن مردم و گفتهٔ مرد دیوانه

خاست اندر مصر قحطی ناگهان
خلق می‌مردند و می‌گفتند نان

جملهٔ ره خلق بر هم مرده بود
نیم زنده مرده را می‌خورده بود

از قضا دیوانه چون آن بدیدای
خلق می‌مردند و نامد نان پدید

گفت ای دارندهٔ دنیا و دین
چون نداری رزق کمترآفرین

هرک او گستاخ این درگه شود
عذر خواهد باز چون آگه شود

گر کژی گوید بدین درگه نه راست
عذر آن داند به شیرینی نه خواست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایت مردی که خری به عاریت گرفت و آنرا گرگ درید
گوهر بعدی:حکایت دیوانه‌ای که تگرگی بر سرش خورد و گمان برد کودکان بر سر او سنگ می‌زنند
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.