۲۶۴ بار خوانده شده

دو چیزی که پیر ترکستان دوست میداشت

داد از خود پیرتر کستان خبر
گفت من دو چیزدارم دوست تر

آن یکی اسبست ابلق گام زن
وین دگر یک نیست جز فرزند من

گر خبر یابم به مرگ این پسر
اسب می‌بخشم به شکر این خبر

زانک می‌بینم که هستند این دو چیز
چون دو بت در دیدهٔ جان عزیز

تا نسوزی و نسازی همچو شمع
دم مزن از پاک بازی پیش جمع

هرک او در پاک بازی دم زند
کار خود تا بنگرد بر هم زند

پاک بازی کو به شهوت نان خورد
هم در آن ساعت قفای آن خورد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایت بنده‌ای که با خلعت شاه گرد راه از خود پاک کرد و بردارش کردند
گوهر بعدی:حکایت بادنجان خوردن شیخ خرقانی
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.