۲۷۳ بار خوانده شده

گفتار نایبی در دم مرگ

نایبی را چون اجل آمد فراز
زو یکی پرسید کای در عین راز

حال تو چونست وقت پیچ پیچ
گفت حالم می‌بنتوان گفت هیچ

بار پیمودم همه عمرتمام
عاقبت با خاک رفتم والسلام

نیست درمان مرگ را جز مرگ بوی
ریختن دارد بزاری برگ و روی

ما همه از بهر مردن زاده‌ایم
جان نخواهد ماند و دل بنهاده‌ایم

آنک عالم داشت در زیر نگین
این زمان شد توتیا زیرزمین

وانک در چرخ فلک خون ریز بود
گشت در خاک لحد ناچیز زود

جملهٔ زیرزمین پرخفته‌اند
بلک خفته این هم آشفته‌اند

مرگ بنگر تا چه راهی مشکل است
کاندرین ره گورش اول منزل است

گر بود از تلخی مرگت خبر
جان شیرینت شود زیر و زبر
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:سوگواری پسری که در مرگ پدر
گوهر بعدی:گفتگوی عیسی با خم آب
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.